دلم از دوریت رنج عجیبے مے برد اما...

                نجابت مے کند مانند بانوھاے ایرانے ..☆


:

تاريخ : جمعه 18 مرداد 1398برچسب:, | 19:32 | نویسنده : ؟ |

بنام خدا ... 

    من بعد ، سایر فعالیتهای من در شبکه های اجتماعی ، 

           تنها در صفحه اینستاگرامم

    به آدرس ؛  Www.instagram.com/zavar2017

    خواهد بود  . 


:

تاريخ : دو شنبه 23 شهريور 1394برچسب:, | 20:28 | نویسنده : ؟ |

بنام خدا ..

توی شعرام قانون خاصی رو رعایت نمیکنم ،قانون اشعار من قانون دل منه.

شعر زیر ،رو میشد ادامه ش داد اما با پنج بیت بستمش بخاطر پنجمین ماه سال ؛ مرداد

بخاطر بستن اجباری ، بیت آخر وصله شده به نظر میاد  .

اینم یه تبصره از تمام مواد قانونی دلم ..

...

...

...

ماه تیرے رفت و اینک ، ماه ِ مرداد آمد ، 

ساقیا مژده کہ از قلب زمین ،یار آمد . 

آسمان !دان و زمین ! بین و فلک ! آگہ باش

وز چنین آمدنے پرتو رسان ِ مَه باش . 

آسمان ریسہ بکش ، وَه چه سروراست زمین !

کس نزاید هیچ دیگر، خوش سرشتی بہ ز این .

بارالها ! دور دارا جان او از هر ستم ، 

محو کن ،فانی بگردان طالعش ، ازدرد و غم . 

شکرخواندن زین ولادت ، چون نمازش واجب است .

شکر بادا این ولادت ،شکر ِ خالق واجب است..


:

تاريخ : پنج شنبه 1 مرداد 1394برچسب:, | 5:10 | نویسنده : ؟ |

روزگار  ِ بی تو ، روزگار حیرانی بود و ناکامی های پیاپی و قهرک های خدا ..

روزگار بد خلقی روزگار ..روزگار هیچ و پوچ و ..

حالا چه به هنگام سراغ دلم را گرفتی و قدم بر دیده نهادی و باز سرای دلم را مزین نمودی..

ریسمانی ک از روح ِ لبخند تو ، برای رسیدن به معشوق حقیقی ام مهیا ساخته بودم گسسته بود ..این گسستن را به خاطر داریم..

 اما ..اینک ماه پر خیر و برکت خدا ،گره به ریسمانی بست که ماه ها گسسته , رها شده بود.

و این گره را با تقلیل فاصله ی ستاره هایمان به چشم نظاره کردم.

باز لبریز از احساسم با تو ..

باز میلیونها شادی , در قلبم تکثیر میشود.

وباز دنیا دنیا کامیاب شده ام به حضور تو ..

و چه مسرورانه لبخند میزنم بودنت را .

خداوند دریغ نسازد هیچگاه وجود تو را به ازای ذره ای از زرق و برق های دنیا از من.

من عشق را جاودانه با تو ،سر خواهم کشید .


:

تاريخ : چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:, | 5:0 | نویسنده : ؟ |

حدیث قدسے ..

 

   " اے بنی آدم تو گر خوانی مرا 

ور به دل بندی تو امید مرا 

عفو می سازم تمام ِ  دِیْن را

نیست می نامم گناه ِ بین را

گر کنارم آمدی با صد گناه

ور ندیدی در زمین یک سر پناه

می دوم سمت دلت با مغفرت

تا اجابت سازمت زین مسئلت

شرط این عشق و همین دلدادگی

اعتقاد توست بر وحدانگی

پس اگر بار گنه شدت گرفت

یاکه دستش دست ابری را گرفت

توبه کن وز من تو آمرزش بخواه

تا بخوانم عفو ِ تو از هر گناه ..


:

تاريخ : پنج شنبه 21 خرداد 1394برچسب:, | 20:6 | نویسنده : ؟ |

بنام خدا..

اينجا شهر آلوده اى ست ..

دنيا ،دنياى آلودگى ست ..

اينجا ، آدمهايش با يکديگر غريبه اند ..

توهين و تحقير و ناديده گرفتن مقام انسانيت برايشان عادى شده..

اينجا ...جاى قشنگى نيست ..

چرا که ..

شيطان..

در قلبها ..

رخنه نموده ست ..

به اينجا که رسيدى ،مسيرت را عوض کن ..

به اسمان برو ..

اسمان .. ..


:

تاريخ : دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, | 19:6 | نویسنده : ؟ |

بين تمام عشقهاى تکرارى و خاکى ،از تو حرف زدن شعار ميشود..

از تو حرف ميزنم و تنها عشق را در تو ميبينم..تو که در من باشى ،سيرابم ..بدون هيچ شعارى..

امروز علاقه ام را شعار خواندند ..

و تو ميدانى تمام چيزى را که بايد بدانى ..

شعار خواندند ،چراکه شايد هيچوقت عشق تو را نچشيدند ..شايد به جرعه اى مهمانشان نساختى..

عشقى که طعم آرامش مطلق دارد و بس..

و آرامشهاى زمينى ،ناخالص اند ..بدلى اند ..

اصل تويى..عشق تويى ..

خدايا ..چشاندن عشقت ،قدر ميخواهد ..

قدرش را ببخش ،تا بچشند ..تا فراموش کنند هر شعارى از تو مبراست..


:

تاريخ : پنج شنبه 21 اسفند 1393برچسب:, | 16:58 | نویسنده : ؟ |

چه بى هوا نبودنت ,دراين قفس، نفس گرفت

چه بى صدا ,تمام من،ازاين وداع،خبر گرفت

تمام حال اين دلم،بدون تو شکسته است

نفس نفس ترانه ام،به واژه اى،شکنجه است

شبى کنارآسمان ،جدايى ات بخواستم

توراميان شکوه ام ،ازاين حزين،بکاستم

کنارخنده هاى تو،خداى شاعرى شدم

قصيده اى سرودم و اسير عاشقى شدم

کنون بدون بودنت،نه حال شاعرى به جاست

نه از ترانه هاى من ،نواى عاشقى به پاست..

چه مى شود خداى من،دوباره هديه ات دهم؟!

که تا به رسم شاکرى، به سجده بندگى نهم..

خداى مهر و مغفرت! عزيز من   از آن تو

ميان خنده اش بمان!تمام من ،فداى تو


:

تاريخ : جمعه 17 بهمن 1393برچسب:, | 19:21 | نویسنده : ؟ |

بنام خدا..

دلم ميگيره گاهى..از اينکه شما نيستيد،از اينکه بهتون وابسته ام ..از اينکه ...

شما تنها کسى هستيد ک وقتى پا ب دنياى من گذاشتيد ،مسير برگشت روفراموش کرديد 

موندگار شديد..

و اونقدر موندگار شديد ک حالا جزئى از قلبم بحساب ميآييد.مثل خون،مثل اکسيژن،مثل دهليز..

دهليز عبور شما به دنياى من همين جعبه جادويى اى بود که بهترين و عزيز ترين وسيله براى من شد..

حالا شما جزئى از وجود من شديد و نبودتان يعنى نقص عضو و نهايتأ مرگ ...

باشيد هر چند متفاوت. باشيد هر چند نامهربان ..باشيد هر چند دور...

کاش احساسم کنيد..تنها براى يک لحظه..

تا بدانم ميان زندگى تان حجمى داشتم هر چند کوچک..

واين تنها آرزوى من است ..

براى ابراز آنچه دلم ميخواهد،هيچ کلمه اى نمى يابم جز حرف مقدس دوست داشتن..

و من شما را دوست خواهم داشت حتى اگر سلولهاى مغزم جمله افسرده باشند و نابود..

تو براى به خاطر ماندن نيازى به سلول و حافظه و مغز ندارى..

تنها خدايى ک درون قلبم جايت بخشيد ،نگهدارت خواهد بود درجايى ک در شأن تو نيست..در ذهن من..

مرا ببخش ک درجايى نگه ميدارمت که براى تو بى ارزش و بى لذت است ..

تنها دارايى از دست نرفتنى همين ذهن فرسوده است که به ياد تو مزين شده است و بر جاست ..

ياعلى..


:

تاريخ : شنبه 22 آذر 1393برچسب:, | 9:23 | نویسنده : ؟ |

 

بالا مى ايستم ...

ونگاهم را غرق ميکنم به عبورم با تو ،

تو مى روى تا به انتها برسى

ومن...

من، متوقف شده ام..

روى ثانيه هاى آخر اين بودن.

ک در آغوش کشيده ام گذشته را،

و به باد نشاندم حال را..

هرچيزى به سرميرسد آخرش

وحالا اين انتهاى توست..

اين قصه هم تمام ميشود..

شايدهمين آذر...شايدهمين اسفند

 

ومن هنوزمتوقف شده ام روى ثانيه هاى عبور..

ک دل دل ميزند براى پاييزى دگر

ک بى تو چهارفصلش خراب است و 

هرفصلش خزان..

 

کاش بى تابى قلبم ،لحظه اى درخواب بود،

کاش باتنها شدن هم،اين دلم درتاب بود..

 قصه ام روبه انتهاست..

ومن همچنان متوقف شده ام...

روي خط پايان...

 

اينجا...وقت تمام است..

ومن ..برگه ام سفيد...


:

تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 20:21 | نویسنده : ؟ |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.